تکرار چند باره ی یه اتفاق

دیشب تا جایی پیش رفتیم که سناریوعه اومدن اینجا نوشتن (کات کردیم) هم نوشتم

ولی نکردیم

تکرار چند باره ی یه اتفاق...

روز خود را سروصدای دعوای دختر طبقه بالایی شروع می کنیم

 

تکرار چند باره ی یه اتفاق...

از صبح خانواده رو اسیر و عبید خودم کردم اتاقمو به هم ریختم که مثلا تغییر و تحول بدم

الان که تختمو جا به جا کردم به غلط کردن افتادم و روم نمیشه بگم خوشم نیوده

تکرار چند باره ی یه اتفاق...

همین جوری خوابیده بودم مامانم اومد اتاقو دید اخ اخ گویان تختو برگردوند جای اولش

تکرار چند باره ی یه اتفاق...

تله پاتی عجیبی داریم حس ششم قوی داره به رفتارهای من و افکارم

وقتایی که دلم برای عشق سابق تنگ میشه و میرم عکساشو می بینم یا زیادی بهش فکر می کنم ایشون باهام سرد میشه همش بهونه گیر میشه حساس میشه

و این بارها بهم ثابت شده

تکرار چند باره ی یه اتفاق...

تو تقویم دنیا بنویسید روزایی بود که یه عده زن و مرد به طور نامشروع با هم رابطه داشتن حاصل این رابطه تعدادی حروم زاده بوداونا بزرگ شدنو با پول شب کاری های مادرشون گوشی خریدن و وارد فضای مجازی شدن اونوق تکرار چند باره ی یه اتفاق...ادامه مطلب

فکرشم نمی کردم بگم قربون هم کلاس های کارشناسیم 

اینا دیگه کی هستن

تکرار چند باره ی یه اتفاق...

طبق روال هر سری باید بگم که امشب آخرین شبی هست که بدون صدای خروپف زردک تو اتاق قشنگ خودم میخوابم تا عید احتمالا

گفتم که فردا برم تا عید نمیام این نظر الان منه بستگی داره مودم چی باشه تو این یک ماه شایدم بیام نمیدونم

چرا نمیشه اتاقمو بکنم ببرم بذارم طبقه پنجم خوابگاه

تکرار چند باره ی یه اتفاق...

حالم به هم میخوره اینقد که این شاگرد راننده اتوبوسا هر سری با نگاهشون آدمو میخورن

میخوان از این پذیراییا بدن تیکه میندازن 

قم نگه داشتن رفتم یه چیزی بخرم فروشنده کارتمو که میخواست بده از زیر دستشو اورد ‌کشید رو دستم 

حالم به هم خورد اعصابم خورد میشه چندشم میشه بدم میاد بدم میاد بدم میاد 

نه دافم نه تیپم بده 

همین امروز حتی یه یقه اسکی تنمه که دارم حفه نیش

تکرار چند باره ی یه اتفاق...

من فقط به عشق نون پنیر گردوهای مامانم میشینم تو اتوبوس *_*

من فقط دوره ی راهنمایی که فکر میکردم خیلی بزرگ شدم لقمه نمیبردم 

ولی الان همیشه تو کیفم هست ^_^

تکرار چند باره ی یه اتفاق...